سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

تجربيات اين هفته اول مهر

سلام دوستان وسارا جونم... تصميم دارم ازاين بعد تا تونستم بنويسم وعكس ها هروقت شدآپلود كنم چون بعضي از خاطرات يادم ميره اين روزها...ازبس تو شيطوني وحواسم بخاطر فضولي هات كلا پرت شده اما دوست داشتني هستي... جديدا عين دستگاه كپي شد ي هركلمه يا هر كاري ديگران بكنن سريع ياد ميگيري وگاهي كلمات قلمبه وسلمبه بكار ميبري ومن ميمونم توش..... مثلا امشب به آسمون نگاه كردي ومن بت گفتم عزيزم اون ماه هست...تو گفتي آسمان شبيح دريا هست...دريا ماماني !   يا مثلا ديروز داشتي نقاشي ميكشيدي يك گردي داخلش مثلث وار بود بهم گفتي مامان خداكشيدم ...واي توي اون لحظه موندم چي بگم ...فدات كه اينقدر دنبال خد...
11 مهر 1393

ديدن از روستا ودانشگاه وپارك وگلكاري

آخرين پنجشنبه اي كه بابايي پيش ما بود رفتيم روستا....وشماهم شيك وپيك كردي وهمش انتظار ديدن مامان بزرگ وپدربزرگت ميكشيدي... همش ميگفتي ميريم پيش جاجا (بابابزرگ)ميريم بي بي (مامابزرگ)...   وبلخره رسيديم با بابازرگ كنارباغچه شون عكس انداختيم......   يك عكس هم روي موكت حصيري معروف به تگرد كه با برگ درخت خرما درست ميشه گرفتيم... بابابابزرگ رفتيم به الاغ سفيدش علف داديم ...نكته جالب اينجاست تو هميشه بهش ميگي اسب بابابزرگ ...عزيزم هنوز فرق اسب والاغ برات معلوم نيست.... البته الاغه خيلي سمج بود همش ماروپس ميزد... از گوسفندها ديدن كرديم.... خونه عمه خانم دنبال خرگوشها كردي...
8 مهر 1393

سارا جون كامل شدن دندان هات مبارك

    سلام ..... گل دخترم ....تك شاخه گل رز صورتي زندگيم....نفس راحتم...تولد دوباره ي من..... كامل شدن دندونهات مبارك... ديگه بزرگ شدي ويكي از علايم بزرگش همين كامل شدن دندونهات هست ....خداوندا شكرت به خاطر سلامتي ساراجون.... خدايا دخترم سالم نگه دار...ممنون به خاطر نعمتهاي بيكرانت.... من اهل شعر وجملات حكيمانه وشاعرانه نيستم ولي فقط تو يك كلام ميگم دوستتت دارم دختر نازنينم.... اين عكس با تاج دندوني كه واسه جشن دندونيت بود گرفتم تا يادگاري بمونه برات....وژست دندون كه اكثر اوقا...
7 مهر 1393

دايره لغات جديد سارا جون

سلام اين پست فقط براي لغات جديدي هست كه ياد گرفتي : فارسي:                                 انگليسي:                                   عربي:                                   1 -اينجا    ...
4 مهر 1393

سفر به چابهار

سلام... امسال بخاطر شرايط كاري كاري بابايي نتونستيم سفربريم...اما بابايي يك سورپريز برامون داشت وتو هفته آخر شهريور مرخصي گرفته بود واومد دنبالمون تا مارو يك دوروزي ببره بندر چابهار البته 3 ساعت بيشترراه نداره تا شهرما...مرسي بابايي كه دقيقه نود به فكرمابودي روز پنجشنبه صبح ازخواب بلندشديم وچمدون هارو جمع كرديم واول رفتيم بازار برات دمپايي پلاستسكي پفكي بخريم چون چابهار بخاطرآب وهواي شرجي پوشيدن كفش وجوراب ودمپايي چسب دار اصلا مناسب نيست وبهترين كار استفاده از دمپايي پلاستيكي مدل پفكي براي تو كه اين همه ورجه ووورجه ميكني بود... مااين دمپايي برات انتخاب كرديم چون هم توپات راحت بود وهم طرحش قشنگ بود...توهم عاشقش شدي ودر...
2 مهر 1393

اين روزهاي ساراجان

سلام....اين هفته هم به خير وخوشي تموم شد وبابايي متعصفانه نتونست بياد چون بهش مرخصي ندادن. ...اما اشكال نداره من وتو روزگارمون فعلا با بازي وآموزش وخوندن كتاب پرميكنيم هرچندان ميدونم جاي بابا افشين بدجور پيش ماخاليه ....اين عكسها مربوط به خاطرات وفعاليتهاي اين هفته ات ميشه.....راستي از دوستاني هم كه از پست قبل استقبال كردن خيلي ممنونم...   اين روزها سارا اكثرا كتاب قصه ميخونه....بيشتر با تصاوير براي خودش جمله ميگه...بعد من شعر يا داستان داخل كتاب براش ميخونم...   عاشق عكس تبليغاتي پشت كتاب قصه هايي.... تا اين عكس ديدي گفتي اين مامانه...منم خنديدم وگفتم اين كجاش شبيه منه...ازاون روز به بعد سارا ه...
18 شهريور 1393

دفترچه خاطرات ساراجون

به نام خداوند بي نهايت بخشنده وبينهايت مهربانم.. عزيزدلم ...سارا جون قشنگم...الان 2 ويك ماه كه من وتو دركنارهم زندگي ميكنيم ومن يك راز بزرگ تا الان ازت پنهان كردم واون هم دفتر خاطرات قشنگ ات بود... راستش من از وقتي كه فهميدم بارادر هستم اين دفتر تهيه كردم وبرات نوشت ام از روزهاي دل تنگي ...باشه كه آدم خاطرات اش رو ميتونه تو وبلاگ بنويسه ولي به نظر من بوي كاغذ يك چيز ديگه اس...منم كه عاشق نوشتنم هرچندان دست خط درست وحسابي ندارم.... من روزهاي باردار ام را لحظه به لحظه با انتظار ونوشتن درد دلهام تو وبلاگ ودفترچه خاطراتت نوشتم تا بدوني همه دنياي مني وحتما نداشته هاي زندگي ام رو با وجود تو جبران ميكنم وبخاطر همين ه...
17 شهريور 1393

تولد 2سالگي سارا جون من

                      روز تولد تو روز نگاه باران بر شوره زار تشنه بر این دل بیابان روز تولد تو گویی پر از خیال است یاس و کبوتر و باد در حیرت تو خواب است روز تولد تو و گرچه نه یم کنار تو مبارک ای عزیز جان تولد و بهار تو در این دیار نازنین، که یاسمن شکفته است شکفته باد نرگس جمال نوربار تو .   خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دن...
15 شهريور 1393

دلتنگیم

ب ه نام خداوندی که بهترین ها را بهم هدیه داد   سلام به همه ی دوستان خوبمون که همیشه به یاد ماهستن وهمیشه به ماسرمیزنن...الان که مدت طولانی هست که اینترنت نداریم ومن هم بدجور درگیر پروژه دانشگاهی ام هستم خیلی کمتر وقت میکنم بیام نت ...البته نت داخل کفی نت....امشب اومدم خونه دایی جون گفتم از عکسهای جدید سارا بزارم اما متاسفانه کامپیوترشون میموری نمیخونه...اما یک کم از خاطراتش رو همینجوری مینویسم....   سارا الان دقیق یک سال ونه ماهش شده وخیلی فضول وباهوش وبانمک...و کلی شکر میریزه باحرفهای قشنگش توخونه...الان کمترتوکلمات گیر میکنه وهرچی بگم تکرار میکنه حتی اگه با یکی دیگه حرف یزنم اون هم تکرار میکنه ...مثلا یک ر...
8 ارديبهشت 1393