تجربيات اين هفته اول مهر
سلام دوستان وسارا جونم...
تصميم دارم ازاين بعد تا تونستم بنويسم وعكس ها هروقت شدآپلود كنم چون بعضي از خاطرات يادم ميره اين روزها...ازبس تو شيطوني وحواسم بخاطر فضولي هات كلا پرت شده اما دوست داشتني هستي...
جديدا عين دستگاه كپي شد ي هركلمه يا هر كاري ديگران بكنن سريع ياد ميگيري وگاهي كلمات قلمبه وسلمبه بكار ميبري ومن ميمونم توش.....
مثلا امشب به آسمون نگاه كردي ومن بت گفتم عزيزم اون ماه هست...تو گفتي آسمان شبيح دريا هست...دريا ماماني!
يا مثلا ديروز داشتي نقاشي ميكشيدي يك گردي داخلش مثلث وار بود بهم گفتي مامان خداكشيدم ...واي توي اون لحظه موندم چي بگم ...فدات كه اينقدر دنبال خداوندي....
يعني چيدمان ابرها طوري قرار گرفته بود وآبي سرمه اي جوري جلوه ميداد كه برات حس دريا بي كران ميداد...فداي اون تخيلات نازنين ات برم ..اصلا به خودم رفتي
ديروز هم 5 تا كلمه انگليسي بدون تمرين ياد گرفتي نفسم...آفرين.....حالاGIRL,BABY,DAD,MOM,BOYقشنگ ازهم تشخيص ميدي....آفرين البته كلي كار داريم هنوز...
هورا هورا هورا
بلخره ديروز تونستي هنگام نقاشي با اراده خودت وبدون آموزش من رنگهارو ازهم تشخيص بدي ويكدفعه قوطي رنگ قرمز آوردي پيشم وبهم گفتي مامان قرمز بازكن برام....خدا جونم اولين رنگي كه سارا ياد گرفت قرمزه يعني رنگ عشق...فدات بشم نفسم ...نازنين دخترم...
جديدا پايان هركاري به فارسي ميگي تمام شد....
ميدونم خيلي كشف هاي بزرگتري درآينده ازوجود نازت تو زندگيم قراره اتفاق بيافته ...با بي قراري تمام منتظر اون روزهام ان شالله...
فعلا وپيشاپيش عيد قربان مبارك وطلب حلاليت دارم...