سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

کودک من کودک بمان

زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !   زود بزرگ نشو فرزندم   قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .   آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.   آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.   آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل...
4 شهريور 1394

تابستان گرم وتولد ساراجان ووفات بي بي جان

به نام خدا... سلام دوستان... اين مطلب زماني مينويسم كه مردادبه پايان رسد باتمام دغدغه هايش وخاطرات تلخي كه برامون بجاگذاشت وخاطرات شيريني كه اون خاطرات تلخ برامون محوكرد .... روز نهم مرداد تولد ساراجون بود كلي برنامه داشتيم براي تولدش كه يك شب جلوترش بي بي نازنينم ازدنيا رفت ...وچه تلخ هم اين اتفاق افتاد دركمال ناباوري ازپيشمون رفت...خسته بود مريض بود...اما دلمون ميخواست بيشترپيشمون باشه آخه كلي عروسي داشتيم وقرار بود نوه هاش آخرماه اردواج كنن اما اجل مجال ندادبهش...شادمانيم كه باكلمه شهادت وباكلي سخاوتمندي ازاين دنيارفت ووقتي چهره نوراني اش درهنگام تشيع جنازه ميديدم تاابددرذهنم ميماند انسان باايمان وسخاوتمندي درنزد خد...
1 شهريور 1394

ماه رمضان واين روزهاي ما

به نام خدا... سلام وخسته نباشيد به همه دوستان گلم.. ميدونم مدتها نبوديم وگاهي پيش مياد انسان دستش بند باشه نتونه بياد سر بعضي از قرارهاش....   حالا اومدم گزارشي كوچيك از اين روزهاي سارا جون بنويسم... اين روزها سارا جون بيشتردرگير بازيگوشي وآموزش زبان انگليسي اش هست كه حالا باتوجه به شركت دركلاسهاي مجازي پرورش كودك دوزبانه خوب پيش رفته ودر دوره پيشرفته هم پذيرفته شد اما به اقتضاي سن زير سال بودنش دوباره فرستاده شد دوره مقدماتي تا سه سال اش تموم باشه جهت تقويت زبان مادريش... اما خوشحالم دخترم اولين آزمون زندگيش قبول شد وخوب پيشرفت.... هرچندان گاهي از لغات انگليسي وگاهي لغات فارسي...
27 خرداد 1394

منوببخش دخترم..

به نام خدا... سلام به دوست جوني هاي خودم كه بيصبرانه منتظر آپ شدن وبلاگمون بودن وبقيه دوستان عزيزمون... اول يك معذرت خواهي بزرگ به دخترك نازم بدهكارم كه دراين مدت چندماه اصلا نتونستم تووبلاگ چيزي بنويسم اول بخاطر اينكه دزدهاي ازخدا بيخبر سيمهاي تلفن خونه مون ازبيخ دزديدن وبعداش هم مودم هم مشكل پيداكرد....ودوما ازدست موبايلهاي جديد كه همه امكانات توشون هست وآدم وقت نميكنه باكامپيوترزياد سروكله بزنه واسه اينترنت واين سادگي استفاده ازموبايل بنظرم خيلي خيلي بده...باعث شدنرم دنبال سيم تلفن تا كامپيوترم درس كنم وعكسهاي دخملي  راحت آپلودكنم وازش بنويسم...وبرنامه راحت طلبانه اينستگرام كه نيمي ازخاطرات چندماه اخير سارا جون ق...
30 ارديبهشت 1394

هواي بهاري/پارك/جشن ولنتاين گذشته

سلام دوستان اين روزها هواي شهرمون هرچندان بارون آنچنان نيست خيلي خوبه...همه جا سبز شده...ماهم يك روزفرصت كرديم رفتيم مزرعه خانوادگيمون...كه بعد از برگشتن از اونجا سارا بخاطر دوهوا شدن شديدا تب كرد...طفلكي چندروز مريض وبي حوصله شد ..بردمش دكتر آمپول هم خود...اما اين تب تا چندروز اذيتش كرد ...كلي بهانه گيرشد...اما شكرخدا كم كم خوب شد... اما چون به نظرم كترميايم بيرون شهر اين اتفاقات ميافته....واقعا مازندون شهرشديم اين هم عكسهاي دوست داشتني اون روز: جشن روز والنتاين: اينها كادوهاي من وبابايي به همديگربود...واون گل رز...
20 اسفند 1393

سارادوزبانه من....

به نام خدا.. سلام دوستان... اين روزها هوا همش بوي بارون ميده وهرچندان بارون پيش ماكم ميباره...اما بازهم خداروشكر.... الان دقيق يك هفته از كلاسهاي آموزشي سارا با يك برنامه دقيق از طرف مدير واتساپ كودكان دوزبانه شروع شده وساراهم دقيق بابرنامه داره پيش ميره واسم حيوانات اهلي واعضاي بدن وبرخي از جملات كوتاه خوب يادگرفته وهمش باخودش مرورميكنه...خوشحالم كه مربي دخترم خودم هستم وميدونم چكاركنم...ميدونم هدفم چيه...ميدونم از زندگي دخترك نازنينم چي ميخوام....وازخداوند مهربانم فقط همين ميخوام بهم قوت بده وتوي اين راه ياريم كنه تا بتونم دخترم اونجور كه صلاح است تربيت كنم وهيچ وقت وقتش هدرنره وباهمكاري هم بتونيم ازش يك انسان با است...
9 اسفند 1393

سه زبانه شدن سارا

سلام دوستان... امروز خوشحالم چون از مدتها پيش قصد داشتم به صورت جدي باسارا زبان انگليسي كاركنم...هرچند از 1سالونيمگي باهاش با كلمات ساده كاركردم وبعضي هارو يادگرفته ولي اين دفعه عزم راجزم كردن وجدي دنبالش رفتم تا كودكم واقعا بتونه 3زبانه باشه... سه زبانه ميگم اول بخاطر اينكه :زبان اولش زبان بلوچي هست كه آميخته اززبان اصيل بلوچي وزبان اردووزبان انگليسي وگاهي هم عربي....زبان بلوچي واقعاشيرنه وساراكامل ميحرفه! زبان دوم هم زبان فارسي هست كه سارا كامل ميفهمه ولي هنوزكاملا نميتونه حرف بزنه جز مواقع ضروري سعي ميكنه بدون كمك جمله بندي كنه... زبان سوم كه زباني هست بين المللي يعني زبان انگليسي وهمنوطوركه گفتم برخي از لغا...
27 بهمن 1393

جشنواره بادبادكها/آرايشگاه/پارك

به نام خدا... سلام دوباره دوستان ... ازهمه دوستانعزيزم كه مشتاقانه كامنت ميزارن وازم ميخوان زود به زود آپ بشم ممنونم اين روزها كه به بهار وپايان سال نزديك ميشي مناسبات زيادي توشهرمون برگزارميشه..مثلاپنجشنبه هفته پيش جشنوار بادبادكها بود...خيلي خوش گذشت وبراي اولين بار سارا خودش رسما توي مسلبقه شركت ميكرد...ومنم كمكش بودم(الكي به بهانه ياركمكي سارا خودم كلي بادبادك بازي كردم )...مسابقه تو استاديوم شهر بود...باد ميومد ولي زياد كمكمون نميكرد چون هي اينورواون ور ميرفت... بريم سراغ عكسها: اينجا بدورود ما به استاديوم بود..همه باهم بادبادكهامون درست كرديم ..البته دست برادرزاده ام امين درد نكنه همه بادبادكها رو اون سرهم كر...
23 بهمن 1393

تولد 9مريم جون(دختر عمه)

به نام خدا.. سلام دوستان.. دوهفته پيش تولد دختردايي ات مريم بود... مريم جون گل عمه...كه عمه خودت بزرگت كرد...تولد 9 سالگي ات وجشن تكليف ات مبارك   دست دايي سعيد هم درد نكنه كه روي كيك مريم اسم همه خواهرزاده وبرادرزاهده وبچه هاش نوشته بود ...مرسي داداش جونم حميدرضا...مريم...سارا سارا وپارك...   غرق درتوپها... عاشق اين بابا اسفنجي ...ميترسي بهش دست بزني ولي همش ميگي:ب ابا ومامان بريم پيش باب هنجي(منظورت همون بابا اسفنجيه)وميگي ولي من ميترسم...فقط باهاش باي باي ميكنم... قربون همه...
10 بهمن 1393

تولد 2ونيم سالگي مبارك...

بازهم سلام... اومدم از دلم بگم از شيرين ترين هديه خدا به من...ازكودكي كه خدا دراوج خواهش وتمنا بهم هديه كرد..ممنون خداي عزيزم بخاطر اجابت دعام...حالا تكيه گاهي دارم كه باهيچ چيزتوي اين دنيا هم وزن وقيمت نيست...درياي بي كران اميد من...دختر عزيزمن ...ازجنس من...تولد دوباره ي من...نفس هاي تازه من...ساراي من...همچون معني اسمش تك وناب وبي همتا ....دخمل گلم الان 2ونيم سال از زندگيت ميگذره انگار من كلا يادم رفته تاقبل اون بدون توزندگي ميكردم...انگار تابوده با توبودم...ازبس فضاي زندگي ام باتويكي شده وهمه روح وروانم هميشه دراولويت باتوست نميدانم چطورشكرگزار خداي عزيزم باشم....فقط از اعماق قلبم ازخداوند مهربانم خواهان اينم كه مادري ارزشمند و...
2 بهمن 1393