تابستان گرم وتولد ساراجان ووفات بي بي جان
به نام خدا...
سلام دوستان...
اين مطلب زماني مينويسم كه مردادبه پايان رسد باتمام دغدغه هايش وخاطرات تلخي كه برامون بجاگذاشت وخاطرات شيريني كه اون خاطرات تلخ برامون محوكرد ....
روز نهم مرداد تولد ساراجون بود كلي برنامه داشتيم براي تولدش كه يك شب جلوترش بي بي نازنينم ازدنيا رفت ...وچه تلخ هم اين اتفاق افتاد دركمال ناباوري ازپيشمون رفت...خسته بود مريض بود...اما دلمون ميخواست بيشترپيشمون باشه آخه كلي عروسي داشتيم وقرار بود نوه هاش آخرماه اردواج كنن اما اجل مجال ندادبهش...شادمانيم كه باكلمه شهادت وباكلي سخاوتمندي ازاين دنيارفت ووقتي چهره نوراني اش درهنگام تشيع جنازه ميديدم تاابددرذهنم ميماند انسان باايمان وسخاوتمندي درنزد خداوند سربلنداست ...انشالله خداوند جنت فردوس نصيبش كند...چنان خوش نصيب بود كه كفن اش رااز مكه مكرمه آورده بودن ...آه اي زندگي هيچ وقت يادم نميره كه ماه رمضون هرروز موهاي من شونه ميزد ومدل سنتي دوتايي ميبافت وميگفت اينجوري رشد موهات خوب ميشه والبته روغن مخصوص هم بود ومن نتيجه اش تا روز عيدديدم...يادش بخيرهمش اززندگي گذشته اش ميگفت ونحوه گذران زندگيشون كه چه ساده وبي توقع بودن ازپدرش بيشترميگفت كه چه مرد بزرگ وفداكاري بوده...يادش سبز ورحش بهشتي!
تولد سارا جون:
شب قيل تولد سارا بي بي جون ازدنيا رفت وماعزادارشديم وبنا به رسم منطقه بلوچستان مادقيقا دوهفته هرروز مراسم مون برپابود...اما بعد مراسم ديگخ حس وحال نداشتيم واسه تولدعوضش اكثرشبها سارا ميبرديم پارك براش كلي خريد ميكرديم...ودرنهايت تصميم گرفتيم بعد چهلم بي بي جون يك تولد خانوادگي وبي سروصدا بگيريم براش....امروز يكم هم تولد 28سالگي داداش گلم ابراهيم هست وجشن فارغ التحصيلي اش...قرارشدخودمون خانوادگي تنها امشب براش جشن بگيريم وتبريك بگيم بهش وكاملا سوپرايز يش كنيم....ودرنهايت تولد سه سالگي سارا اتمام وجودم بهش تبريك ميگم.