سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

ناگفته هايي از دخترم ساراگل

1393/9/1 14:34
نویسنده : مات سارا
734 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدايي كه تورو از آسمونها براي من باهزاران اميد وخوشبختي فرستاد....

سلام دخمل كوچولوي من كه داريي كمك كمك بزرگتر ونازنينتر وفهميده تر ميشي ...حالا اينقدر بزرگ شدي كه احساسات منو ميفهمي ...هروقت بخوام با عشق بغلت كنم سريع از طرز نگاهم متوجه ميشي ومحكم ميپري بغلم ولپات ميچسبوني به لپام ودستات هم ميزاري روي صورتم وپيشوني ات ميچسبوني به پيشونيم وتوچشمام زل ميزني واينقدر آغوش همديگر فشارميديم كه احساس ميكنم تو دنيا هيچكس مثل من خوشبخت نيست واز اعماق قلبم از خداوند عزيزم بخاطر اين نعمت بزرگ شكرگزاري ميكنم ....

حالا اينقدرشيرين وخوش زبون شدي كه خودت بدون اينكه كسي بهت ياد بده تا ميگيم اسمت چيه يا مثلا اين كارخرابي كي كرده يا اين وسايلهارو كي آورده سريع با كمال خونسردي واعتمادبع نفس بالا ميگي:

سارا گل!

انگار خودت ميدوني توزندگيمون واقعا مثل گلي ،اون هم گلي كه همتا نداره واسمش سارا گل هست.

اينقدر حرف منو درك ميكني كه تا بخوام از يك چيز خوب مثل قصه هميشگي ودوست خياليت يعني ساريناجون (البته سارينا اسم يكي از بچه هاي فاميل چون از اسمش خوشت اومدهميشه به عروسكها وشخصيت داستانهات ميگفتي سارينا) مخصوصا موقع خواب بهت بگم سريع يك لبخند از روي ذوق وشوق ميزني وميخوابي وباميگي :خوب مامان سارينا رو بگو....يعني دقيق ميدوني سارينا قراره توقصه همون كارهايي بكنه كه تو در كل روز كردي واين باعث ميشه تا مروري بركارهاي امروزت داشته باشي...

 

                             سارا                              سارينا

 

 

واينقدر عاشق داستان عاليس درسرزمين عجايب هستي كه هر روز كتابش ميخوندي وبهم ميگي :مامان كتاب عاليس بخون....ولي چندوقت  پيش دخترداييم آيناز كتابش پاراه كرد وهرروز هر لحظه ميگي :مامان آنيزا(يعني آيناز)كتاب آليس پاره كرد....وكلي حصرت ميخوري ...منم قصد دارم دوباره برات بخرم....

نكته جالب اينجاست داستان عاليس درسرزمين عجايب داستان مورد علاقه من هم دردوران بچگي ام بود واز اين همه تفاهم بيشتر عاشقت ميشم بيشتر وبيشتر .....

حتي من مدتي هست آليس كوچولوي من صدات ميكنم وتا ميگم :عاليس كوچولوي من تو هم سريع ميگي:من اينجام يا ميگي :مامان عاليس اينجاست وبه خودت اشارا ميكين...قربون عاليس كوچولوي نازم برم .

از اينكه گاهي اوقات زياد ورجه ورجه ميكني وفضولي ميكني يا حرفم گوش نميدي ومخصوصا لجبازي ميكني اصلا به دل نميگيرم ميزارمش به حساب 2ساله بودنت ،مستقل بودنت ،سني كه خواه ناخواه كودك به طور طبيعي دوست داره مستقل وخودمختارباشه.....

عاضق لحظاتي هستم كه شعر لالايي جنگل ميخوني كه درست 2ماه بيشتر سن نداشتي برات دانلودش كردم وهروقت گريه ميكردي برات روشنش ميكردم وآروم مي گرفتي وحالا بعد 2 سال وخوردي دخترك نازنينم با خودت ميخوني:سنجاب لالا جنگل لالا آمد دوباره مهتاب لالاگل هميشه خوابه لالا ....فدات بشم شيرن عسلم .

يا مثلا الان 2ماه ميشه كه دارم با your baby can readباهات كارميكنم وخودت توتنهايي همش يكي از آهنگهاي معروفش كه اسامي اعضاي صورت ميگه ميخوني وبا اشاره درست به اعضاي صورت ميگي:آيس (يعني چشمها) نوز (بيني) مونس(دهان) ايير(گوش) وبه پاهات اشاره ميكني ميگي :كينز(زانو) وتونز(كف پا)...

گاهي اين آهنگ براي من هم ميخوني...عاشق اين همه فهميدگي واستعدادات هستم وبه عنوان يك مادر اين ناحقي بزرگي درحقت ميدونم كه نتونم از استعدادهاييي كه داري بي خيال رد بشم وناديده بگيرمشون وبگم هنوز زوده وبچه اي پس نياز نيست باهات كارنكنم....چون ميدونم تك تك ثانيه هاي زندگيت ارزشمنده ونبايد هدر بره...

الان كه دارم اينهارو مينويسم دوربرم ميگردي وتو آشپزخونه بشقاب برنج ات ريختي روي زمين وخلاصه بگم هركاري بكني وهرچقدر هم خونه روبهم بريزي بازم عاشق ات هستم واميدوارم يك روزي اين مطلب بخوني وبفهمي كه مادر بودن يعني عاشق بودن تا آخر عمر...!

وازت متشكرم بخاطر اين همه احساس خوب عسلم!    

                                                             

فعلا تا بعد...

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان پارمیدا
4 آذر 93 11:25
آفرین به سارا خانم گل و شما مامان با حوصله که انقدر وقت می ذارین و با دختر گل کار می کنین . حتما سارا جونم بزرگ بشه و اینا رو بخونه به داشتن مادری مهربان و فداکار افتخار میکنه
مات سارا
پاسخ
سلام ...مرسي مامان پارميداي عزيز....ودرضمن ازتجربيات شماهم استفاده ميكنيم
پریسا
4 آذر 93 14:19
سلاااااام به سارا و مادر گلش.خوشحال شدم مطلب جدید گذاشتی.بهت تبریک میگم واقعا؛دختر باهوشی داری . معلومه خیلی فهمیده است؛دوستون دارم
مات سارا
پاسخ
ممنون پريسا جون ازاين همه لطف ات...