مهد كودك/گردش
سلام دوستان...
مدتي هست كه دلم ميخواست سارا زياد تنها نباشه وبراي خودش برنامه منظم ودقيقي داشته باشه چون توخونه فقط باهاش زبان انگليسي كارميكنم ونقاشي ويكجوراييي براش داره تكراري ميشه وگردش وپارك رفتن هم البته سرجاش هست....بيشتردلم ميخواد سارا از الان بره كلاسهاي آموزشي بخاطر همين به طورآزمايشي هفته پيش بردمش مهدكودك دوستم وخودمم دوروز آزمايشي تومهد موندم ...صدماشالله دخملي كلي از مهد كودك وبچه هاش خوشش اومد وذوق كرد وهمون روز اول خوشحال وخندون مهدقبول كرد اما سه تا چيز نگرانم كرد:
1-سردشدن يكدفعه اي هواي شهرمون مخصوصا صبحها
2-سرفه ها وسرماخورديگي بعضي از بچه هاي مهد كودك
3-وابستگي سارا به من وپوشك اش
با اين اوصاف من فكركنم بردن سارا به مهد كار درستي نيست...چون هم ممكنه الان بخاطر سردي هوا اذيت بشه وبدشانسي يك سرويس خوب هم گيرمون نيومد،همه سرويس ها پر بودن،وموضوع دوم كه متوجه شدم بعضي از بچه ها بدجورسرفه ميكردن والبته طبيعي هم بود چون فصل سرماخوردگي شروع شده ومنم ميترسم دخترم توي اين سن سرما بخوره...ومشكل سوم اينكه من دوست ندارم توي كلاس همش باسارا بشينيم ومتوجه شدم حداقل نيم ساعت بيشتر بدون من نميشينه وبخاطر پوشك اش بايد مراقبش باشم .....
ولي با اين حال هم نميتونم علاقه شديد سارا به مهد ومحيط شاد ودوست داشتني اش ناديده بگيرم ...ولي تصميم گرفتم فعلا تا خوب شدن هوا يعني تا اسفند ماه سارا به هيچ كلاسي نميبرم مگر اون كلاسهايي كه شرايطش خوب باشه....اينجوري هم براي خودش خوبه وهم براي من...ودرنتيجه كلاسهاي زبان انگليسي كه خودم معلم اش هستم رو براش ادامه ميدم وهمچنين نقاشي كشيدن وبازي گوشي هاش ميمونه سرجاش ...اينجوري بهتره!
به قول مامانم توي هفته خودم بريدم ودوختم وگذاشتم سرجاشلپ كلام خواستم ازنزديك همه چيز حتي توي يك روز هم مونده واسه سارا تجربه كنم كه خوبه براش يا نه كه به اين نتيجه رسيدم فعلا براش خوب نيست ....!اينجا هم كه كارگاه مادر وكودك نداره پس فعلا بيخيالاما واقعا اون دوروز براي من وسارا جالب بود.
نمايي از سالن مهد كودك...
اولين روز مهد:بچه ها دور سارا جمع شدن تا بهش خوش آمدبگن وسارا هم همش منو نگاه ميكرد وميخنديد.
روز دوم مهد كودك:سارا خوشحال وآماده رفتن وتو عكسش هم چشم بسته افتاد.
روز دوم خيلي خجالت ميكشيدي ولي خوشحال بودي ...
دمپايي رو فرشي هم برات آورد تا خيالم راحت باشه....
ملوسك عاشق خوشحاليت بودم...
اينجا اومديم تا بهت از آبسردكن آب بدم.
همش اسرار داشتي بريم توحياط تاب بازي كه كلي بازي كردي وبه زورآوردمت خونه چون همش ميگفتي:ميرم مهد بازي كنم ...نميام!
منم حيفم ميومد ازاونجا بريم ولي تعطيل شده بود ديگه تقصير من چيه.
بعدازظهرش رفتيم باغمون...
سارا ومتين جون...
وموهاي سارا كم كم داره روشنتروقهوه اي تر ميشه عين موهاي باباش...
فعلا...