سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

پارك،گردش درباغ وفعاليتها...

1393/7/29 23:39
نویسنده : مات سارا
1,069 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستاي خوبم...

آه ...هفته سختي رو به خاطر ترك پستونك سارا پشت سر گذاشتم..خوشبختانه بي بهانه پذيرفت ديگه نبايد ازمن طلب پستونك بكنه ولي كمي هم رفتار عصبي ازخودش نشون داد كه خوشبختانه حالا كمي بهتر شده وانگار دوست داره بيشتر بازي كنه وفعاليت داشته باشه...

از ديروز تا حالا هم همش به گردش وپارك رفتن گذرونديم ولي جاي بابايي بدجور خاليه.غمگین..بدون اون دلم بدجور ميگيره...خداي عزيزم كي ميشه ما دوباره سه تايي دور هم جمع بشيم ودركنارهم زندگي كنيم...هرشب كه تلفني حرف ميزنيم من كلي از كارها وحرفهاي سارا براش تعريف ميكنم واون هم ميگه فداش بشممحبت...عاشقتم عشقم  انشالله هرجا كه باشي سالم وسلامت باشي...محبت

اين عكسها من تو پارك بانوان گرفتم...

اون ور هم يك خانم بالباس بلوچي نشسته وچون پياده روي كرده كمي خسته بودولي اتفاقي توعكس افتاد...البته شماهم بامن كمي پياده روي كردي!

عاشق اين ژست هاي نازت هستم...بغل

اين عكس مال ديروز بود ..فكركنم سه دور كه هردور5بار بود يعني 15 دور با قطار رفتي شيطونك...شاکی

هرچي صدات ميكردم نگاهم نميكردي عوضش اون دختركوچولوبا لباس بلوچي قشنگ افتاده تو عكسام .

شب شد ولي بازهم خواستي بري قطار بازي...

 

 

امروز داشتي لگوبازي ميكردي وگفتم داري چكارميكني وگفتي:ماشين درست ميكنم..يك ماشين قشنگ درست ميكنم.

عاشق سويچ زدن ماشيني..بوس

 

امروز بعدازظهر هم رفتيم باغ قشنگمون...كلي گشتيم وخوش گذرونديم.

سارا درحال چيدن نارنگي...

 

باد كلا دكور موهات خراب كرد...خندونک

 

بعد عصرونه خورديم...

رفتيم لب استخر اردكها رو تماشا كنيم كه ترسيدن ورفتن دور..

بعد رفتيم گوسفندهامون ببينيم كه چقدر بزرگ شدن...

چقدرخوشحال بودي..عزيزم انشالله هميشه خوشحال ببينمت نفسم..بوس

يك قورباغه هم تو استخر ديديم...

نمايي از اردكها كه ازمون فاصله گرفتن...

 

زير درختهاي خرما...

اين عكسها مال هفته پيش هست كه برچسبهاي بالاي تخت ات كندي...اين برچسبهارو دخترايي ات مريم جون واست آورده بود اما همه رو كندي...

 


اينجا ميگي:من نكردم ...فداي اون بهانه كردن هات برم..

 

اين ها خريدهاي مال عيد بودكه متعصفانه عكسهامون فرمت شد بخاطر ويروس داخل موبايل...

وهميشه عاشق كار بارنگ انگشتي هستي ولي خدايي داري بهم ثابت ميكني كه واقعا يك هنرمند واقعي هستي وتاحالا رنگ هاي قرمز وآبي كشف كردي بدون اينكه من بهت ياد بدم...

اينجامال دوهفته پيش رفتيم آرايشگاه موهات از جلوكوتاه كنه اما از بس گريه كردي وتكون خوردي كه كالا خراب شدکچل

بعد اش بابايي هم كه يك روز بهش مرخصي داده بودن اومد ومارو برد بوستان نماز...

اينجا ميترسيدي از سرسره بياي پايين...

ولي عاشق تاب بازي هستي...

عاشق اين صحنه ها هستم وقتي بابايي چشماش ميبنده وباتمام وجود بودن دركنار تورو حس ميكنهمحبتعزيز دلم ميدونم دوري مابرات سخته ولي به قول خودت بايد صبرداشت...عاشقتم وازاينكه بخاطرآسايش ما اين همه ازمادوري وزحمت ميكشي واقعاقدردانت هستيم...دوستت داريم باتمام وجود.محبتبغل

سارا درحال شستن مسواكش...آفرين دخترگلم كه هميشه به نظافتت اهميت ميدي...

شكارلحظه ها...دويدن به طرف من...!بغل

وهنرنمايي سارا تو اتاقك بيرون خونه كه وايت برد دايي جون اونجاست وگاهي اوقات ميريم اونجا با ماژيك نقاشي ميكشي...اصلا دربرابرهيچ قلم وخودكاروماژيكي مقاومت نداري دلمراضی

راستي اين لباس من برات دوختم...وكل دوختش كارخودمه...زیبا

بازهم دفتر وقلم كه هميشه همراهت هست...

اينجا ديگه كاملا بدون شرح هستخندونکقه قهه


.....

 

پسندها (1)

نظرات (7)

مامان آرمینا
3 آبان 93 1:43
سلام مامان سارا.خسته نباشی یدونم که روزهایی سختی رو گذروندید.ولی سارا که تو عکسا پستونک گردنشهآفین سارا که خیلی به نقاشی علاقه داره
مات سارا
پاسخ
عزيز اون عكسهاقديميه
پریسا
4 آبان 93 13:04
سلاااااااام چطوری عزیزم چه خبرا؟پ حسابی خوش گذروندین؟؟؟ ببخش دیر نظر گذاشتم اخه همون روزی که این مطلب رو گذاشتی اومدم و حسابی هم خوشحال شدم بابت مطلب جدید؛ولی نشد نظر بذارم.ببخشید عزیزم.دوس دارم همیشه جویای حالتون باشم
مات سارا
پاسخ
ممنون گلم...مدتي اينترنت قطع بودازاين اتفاقها زياد اينجامي افته پيش من آخه بعضي اوقات اينترنت غيرمنتظره قطع ميشه
فهیمه
8 آبان 93 15:18
ماشاالله به سارا خانوم بزرگ شده لباس هم خوشگل بود مبارکش
مات سارا
پاسخ
به به چشممون روشن..فهيمه جون اومده به ماسرزدهممنون كه لباس خوشت اومد كل اش خودم دوختم
میترا
10 آبان 93 21:17
حسین جان گوشه ی چشمی که حرف ها دارم دلم گرفته ٬ فقط شوق کربلا دارم …
پریسا
13 آبان 93 22:40
سلام عزیزم؛کجایی؟؟؟ار بس ک اومدم و دیدم خبری ازتون نس نگران شدم ای بابا دلتنگم کجایی پس
مات سارا
پاسخ
بايد از دست اينترنت اين شهرفرياد بكشميا صبر داشته باشم
ماماني rania
15 آبان 93 21:13
mamnon ba ma sar mizani mashallah bozorg shode
مات سارا
پاسخ
فدات مامان رانيا جون ...
علی
13 بهمن 93 15:28
عالییییییییییییییییی
مات سارا
پاسخ
ممنون...