اولين سرماخوردگي

سلام دوستان...

دیروزششم مهر ماه سارانفس کوچولوی دوتجربه دیگرهم به زندگیش اضافه شد یکی خوب ویکی بد....خوبش این بود که دخترگلم برای اولین بار رفت عروسی اونم عروسی پسرکوچیکه دخترعمه بابای من وتججربه بدش این بودکه متاصفانه موقع برگشت به خونه بدجورتب کرد وحسابی اولین سرماخوردگی یابه عبارتی اولین مریضیش گرفت...خیلی ناراحتم ونگران حالش...بردمش پیش دکتراطفال توبیمارستان ایران که ایرانی نبودفکر کنم یا هندی بود یاپاکستانی...گفت دخترتون حسابی سرماخورده وگلوش چرکی شده ...الهی فداش بشم تازه بارسومش بود که بردمش روستاواولین عروسی..اگرمیدونستم مریض میشد اصلا نمی رفتم..((دخترکم مامان ازت معذرت میخواد)...

ویک تجربه دیگربرای اولین برای خودم پیش اومدکه حس نگرانی وبی تابی یک مادر به عذاب کشیدن بچه اش وپریشانی نسبت به حال بچه اش را درک کردم وحالا بیشترازقبل قدرمادرم میدونم که سختی زیادی برای سلامتی من کشیده((دوستتت دارم مامانم))...

ودرنهایت دوروزدیگه تولد دوماهگی ساراجونمه وروز زدن واکسن دوماهگیش امیدوارم که مریضیش بهتربشه وبتونم واکسنش به موقع بزنم..

برای همه مریضها به خصوص بچه کوچولوها ازته قلبم پیش خدای مهربانم دعا میکنم که حالشون خوب بشه

خدانگهدار تا فرداهایی بهتر