بدجورعقب موندم
سلام به دوستای خوبم...
ساراجون من توی نیمه آخر شهریور ماه یک عالمه چیزقشنگ یادگرفته که من اصلاوقت نمیکنم بیام پشت گامپیوترم بنویسمشون ولی تندتند ثبتشون میکنم دون عکس که آپلودعکسش خیلی طول میکشه...
لیست کارهایی که یادگرفتی ساراس من...
از یکشنبه هفده ام شهریور ماه یادگرفتی بامن ومامانی (مادر بزرگت)بخندی والان باهمه لبخند میزنی.
الان منوخوب میشناسی وتامنومیبینی صداهایی مثل صدای نفس نفس درمیاری ...ولی نمیدونم چی میگی فقط میدونم داری خودتو برام لوس میکنی یا شیرمیخوای...
ازپنجشنبه سی ام شهریور همش همه رو بانگاهات دنبال میکنی بخصوص خاله ودایی کوچیکه رو بیشترنگاه میکنی..
ازشب جمعه یادگرفتی پستونگ یا موبایل بدیم دستت اونوبادستت حدود 30 ثانیه نگه داری وولش کنی وازهمون موقع عاشق موبایل مامای شدی وآهنگ خوابش...
امروز یکشنبه دوم مهریادگرفت چشمهات روبادستات بمالی ویک کاردیگه هم یادگرفتی که دستات بکنی تودهنت...
واین روزهاازشربتهایی که آقای دکتربرای شکم دردت داده بدت میاد وقورتشون نمیدی
وازحموم کردن میترسی.وازپوشک کردن فراری هستی..
خوب فعلا تاپست بعدی بای