سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

خاطرات هفت تاهشت ماهگی ساراجون

1392/1/7 22:11
نویسنده : مات سارا
1,459 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام به روزهای نورانی ساراجان ودوستانش....

اول از همه پیشاپیش اولین عید نوروزدخملی روبهشتبریک میگم وامیدوارم همیشه روزهای زندگی ات نوروز باشد...وقتی پارسال این موقع رو یادم میاد هیچ گاه فراموش نمیکنم که اولین ومحکمترین تکانهایت رااحساس میکردم که من ازحظورت مطلع میکردی وحالا وجودت درکنارم ولمس کردن دستهای قشنگت وشنیدن صدای نازت برام انگار ناوضف ترین حکایت زندگی منه...نمیدونم ازکجا بگم وازچی بگم وفقط مات ومبهوت وحیران درچشمان تو نگاه میکنم وفقطدریک جمله میگویم:

پروردگارا به خاطر هدیه تکرار نشدنی ات هزاراراهزار بار شکرمیگویم.

وازته قلبم ازخداون عزیزمان میخواهم که من را مادری شایسته وسزاواربرای توکند.وبه من توان ولیاقت بدهد تادختری همچون نوروپاکدامن ومومن وبااستعداد وباهوش وخیرخواه رادردامانم پرورش دهم...آمین ثم آمین

خوب این روزها همه درحال وهوای عید هستن چون یک هفته بیشتربه تحویل سال نمونده ومن هم میخوام اولین عیدبهاری دخملی رو خیلی باشکوه براش برگزارکنم...انشالله...!

ازبس حل کردم نمیدونم ازکجاشروع کنم ...اول هفتسین وبعد دعای تحویل سال بادخملی وخواندن آیات قرآن ودادن عیدی وتبریک عید وخواندن دورکعت نماز برای خودم ودخملی ورفتن به تعطیلات عید وآخرش هم سیزده بهدر ووووووو وهزاران ودیگر...آخ جون بدجور ذوق دارم دخترم.

دوست دارم سال جدید با برنامه ریزی دقیق شروع کنم برات ...چون دیگه کم کم داری به بزرگ میشی ومیرسی به یک سالگی...چه زودگذشت اما خوشحالم به سالگرد وجودت درزندگی ام حدود یک هفته بیشترنمونده منظورم ازپارسال این موقع که توشکمم بودی وامسال درکنارم...خلاصه بگم دوستت دارم هدیه بزرگ خدا..میخوام از خاطرات هفت تاهشت ماهگیت بگم ...

"شرمنده عکسها همه یک طرفی گرفته شدن عیب ازموبایلم چکارکنم."

فدای اون چشمات ولبهای غنچه ای ات بشم...اینجا برای اولین بار ساراجونم بدون کمک از من باخیال راحت خودت تنها نشستی وتاالان تنها میشینی فدات بشم.نمیدونی چقدرمنتظراین روزبودم.

 

وتوعکس بالایی داری تمرین به پشت خوابیدن میکنی همراه فرازنه(دختردایی خودم)

اینجاباون لباس قرمزقشنگت داری یک روز بارونی قشنگ که برقها هم رفته بود داری ازپنجره آشپزخونه بارون نگاه میکنی

وتمرین برای نشستن بیشتر !

ودادوفریادهای ناز وقشنگتوخوشحالی هات!

واولین روسری بلوچی که پوشیدی عروسک قشنگم که مثل ماه شدی!

این هم اولین لباس بافتنی که خودم برات بافتم وچندباری پوشیدیش.حیف که اون موقع دوربینم خراب بود.

نفس قشنگم اینجا برای اولین بارخودت شیشه شیرات روگرفتی دستت وکارمن ومامان بزرگ راحت کردی.

 

اینجا تازه یادگرفتی پاهات بکشی نزدیک صورتت ...

این هم لباس بلوچی که زن دایی رکسانه برات دوخته بود ولی حیف که خیلی گشادبود برات.

اینجابرای اولین بار یادگرفتی که سرت بکنی زیر روسری من وکلی میخندیدی ودوباره یبرونش میکردی ومن نگاه میکردی...

 

 

اینجا اولین باری بود که باخیال راحت توآشپزخونه بدون کمک من روسفره مینشستی ویک بشقاب بزرگ جلوت گذاشتم تا خودت بادستت خودت بخوری تاغذارولمس کنی...خیلی بامزه بود...

شب دوم هم همینطور....

اینجاخونه خاله آسیه تولگن نشستی وکلی خندیدی با همه...

اینجا اولین باری بودکه میوه کنار میخوردی...

اینجاهم که طبق معمول با پاهات بازی میکنی...

واولین هنرنمایی قشنگت بلخره درنیمه دوم هفت ماهگی دست زدن یادگرفتی....

اینجا هم توبغل پسردایی متین دس دس میزنی...ومنم یک عالمه پولک موگذاشتم روسرت...

اینجا هم عروسی یکی ازفامیل بود.

اینجاهم یک هدخوشگل گذاشتم سرت والبته این عکس ازمهمونی که به بمپوررفتیم گرفتم (خونه خاله فاطی)وهچنان دس دس میکنی......

موقع برگشتن هوس رانندگی کردی همراه بابایی...

این هم عکس ناخنگیرت ومشکلات من باناخن گرفتنتدکه اصلا نمیذاری حتی موقع خوابیدن ات....

اینجااولین بارت هست که آب پرتغال میخوری....به به وخیلی حال کردی....

اینجا تازه رفته بودی توهشت ماهگی ات ونگاه به آسمان عصرانه شهرمون وبدجوتوفکربودی

بعد سرت انداختی پایین ورفتی توحس...ای کلک معلوم نبودتوفکر چی بودی...

واینجایکدفع سرت کردی بالا وخواستی موبایل ازدستم بگیری...ای شیطون...فدای خنده هات.

 

وسفربه مزرعه که دیروز رفتیم وترس تو از حیوانت وبخصوص این الاغ بیچاره.

 

 

وادامه عکسهای بسیارزیبای مزرعه وسارا وگوساله جدیدش که اسمش ساراگذاشتیم درادامه مطلب همراه عکسهای بامزه وآخرین عکسهای سارا از دیروز تاامروزبعد ازظهر...البته چندتا از عکسهای سارا داخل این لینک هستن خوشحال میشم ببینیدشون چون اینجا هرچی کردم آپلودنشد:

http://upload.tehran98.com/img1/fw0tq6oe53wvke3fxndu.jpg

 http://upload.tehran98.com/img1/dxs7lgz1dcwcmx7n96u1.jpg

http://upload.tehran98.com/img1/k68sgrlv99d0ez2ofdmg.jpg

 http://upload.tehran98.com/img1/biy2j73xkyxu4s2v55ga.jpg

http://upload.tehran98.com/img1/e5kgc20n0f74h3wdq80b.jpg

http://upload.tehran98.com/img1/foq7biwz47ls2qm6aon.jpg

http://upload.tehran98.com/img1/52oidqgmnz277xa8dpa6.jpg

ادامه مطلب

 

وگریه های سارا بخاطروحشت ازگاوبزرگ.....واین گاو کوچولو مال ساراجون هست که بابابزرگ ومامان بزرگ لطف کردن به ساراهدیه دادن وحدود دوهفته میشه به دنیااومده ...دستشون درد نکنه ومن اسمش ساراگذاشتم...

سارا اینجا شیک وپیک کرده بره خونه خاله خیرنسا

وکارخرابی امروزسارا که بشقاب من چپه کرد تاخودش ازبشقابم بخوره...ای شیطون..

بازهم دس دس زدن اصلا کارت همینه یا میرقصی یا دس دس میزنی برام.

اولین زرده تخم مرغ ات خوردی امروز

آماده رفتن به بیرون همراه باباییی

وبازی باعروسکها...

ودرنهایت کمبودشیرنان وبیومل٢درشهرما .....برامون دعاکنید مشکل شیرخشک حل بشه فعلا بای...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نی نی قتو
25 اسفند 91 6:37
سلام با طراحی تقویم 1392 یه یادگاری قشنگ با عکس کودک خود داشته باشید و یک عکس طراحی شده با عکس دلبند خود از نی نی فتو هدیه بگیرید
معصوم/مامان جان جان فاطمه
11 فروردین 92 1:31
سلام عيد شما و سارا جونم هم مبارك باشه.ايشاالله سالي خوب وخوشي در كنار دختر قشنگتون و همسرتون داشته باشيد
سجاد
12 فروردین 92 21:48
ممنون که لینکم کردین سارا جون هم با افتخار لینک شد بیشتر پیش سجاد بیاین