سارا نفس مامانسارا نفس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سارا تولد دوباره من

ساراگلی کچل شد

سلام دوستان خوب من دیروز چهارشنبه بلخره ما اولین موهای ساراجون تراشیدیم...سارا بازهم اول تاآخرکارخواب بود وماتونستیم راحت موهای سارا بتراشیم...الان کلی هم قیافه اش تغییر کرده وانگار اصلا سارای من نیست...یک جورهایی بامزه شده عین عروسکهای پلاستیکی .... اینم عکس دخترمثل گلم موقع سرتراشیدنش اینم عکسهای سارا بعد ازیک حموم حسابی   وگاهی هم روسرش هدهای پارچه ای میزاشتم تاخوشگل بشه اماآخرتیپ پلنگی شده بود   الهی فداش بشم اصلا نمیذاشت پستونک ازدهنش بردارم تا عکسش قشنگتردربیاد خوب خاطره امروزهم تموم شد وبقیه بمونه تو پستهای بعدی... دوستون دارم بای ...
16 شهريور 1391

تولد یک ماهگی ساراگلی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه ی دوستان نی نی وبلاگی ساراجون من وساراکوچولو بلخره بعد یک استراحت یک ماهه برگشتیم...باورکنید دلم خیلی براتون تنگ شده بود دراین مدت ... سارا کوچولوخیلی نیاز به مراقبت داشت وچون زیادگریه میکردمخصوصا شبها من اصلاوقت نمیکردم به کارهای شخصی ام برسم...البته همه میگن این گریه ها یک چیزعادیه وهمه بچه کوچولوها اولش همینطورهستن ...وطبق قرارمون سروقت برگشتیم همراه با یک عالمه عکس وخاطره قشنگ... راستی تصمیم گرفتم برای جبران ثبت خاطرات این یک ماه گذشته ازاین به بعد هروقت پست جدیدی از خاطرات جدید سارا نوشتم برای هر پست یک قسمت ادامه مطلب بزارم وهر دفعه قسمتی از خاظرات یک ماه اول تولد ساراجون داخلش بز...
11 شهريور 1391

سارا جان حضورقدمهای نازت را دردنیای مامان وبابا تبریک میگم

به نام خداوندعزیزومهربان... سلام به همه ی دوستان خوبم که عاشقشون هستم بلخره سارا جان من روز٩مرداد ساعت ١٦:٢٥عصردوشنبه به دنیا اومد ..... فعلا تا مدتی کوتاهی نمی تونم آپ بشم بخاطرسارا ولی عکسش براتون که خیلی برام پیغام دادین گذاشتم ...وانشالله جزئیات کامل درپست های آینده می زارم براتون... دوستتون دارم... راستی ماشالله یادتون نره... فعلا خداحافظ ...
27 مرداد 1391

39 هفتگی ات مبارک

٣٩ هفتگی ات مبارک: سلام کوچولوی من ....امروز شنبه 7/5/91 مرداد ماه است... همه روزه هستن وهواخیلی گرمه وروزها طولانی...انشالله نمازوروزه های همه قبول باشه... امروز تو درست رفتی توی 39 هفتگی ات...واقعا خوشحالم که چیزی به دیدارمن وتو نمونده واز همه مهمتر دیگه طاقتم انگارسر اومده ...هرروز انگار مثل هزار سال می گذره ولی چکار میشه کرد باید بشینیم تا گذر زمان مارو به هم برسونه...و من مطمعنم تو هم اون بالا بالاها توی آسمون هابیشتر از من بی طاقت شدی ومنتظری بیای آغوش مامان جان ... اما همه میگن الان طبیعیه که اینقدر زوددوست داری به دنیا بیاد ولی وقتی به دنیا بیاد وتو شبها تاصبح وروزوها بیخوابی بکشی از دست گریه های بچ...
8 مرداد 1391

رسم حلوا پزی به هنگام تولد بچه

سلام  دوستان گلم... بخاطر استقبال خوب شما از رسومات منطقه ما مخصوصا سبد سنتی من یک رسم دیگر که خیلی مهم است میخوام براتون توضیح بدم... وقتی در استان ما بچه ای به دنیا بیاد صددرصد اهالی خانه هرروز تا یکی دوهفته حلوا درست می کنند واغلب حلوا "کوفته"که تقریبا شبیح حلوا  "کاچی" است ودرکنار شیرینی هاباآن ازمهمان ها پذیرایی میشود...گاهی اگر اتفاقی صاحب خانه یادش برود حلوا درست کند بعضی مهمانها خودشان از صاحب خانه درخواست می کنند وصاحب خانه با اشتیاق قبول می کند... این رسم حلواپزی خیلی مهم وبا اهمیته... منم قول میدم اولین حلوا پزی که بعد از به دنیاآمدن دخترم انجام شد ازش عکس بگیرم وتووبلاگ بزارم براتون.. . ...
5 مرداد 1391

بیوگرافی نی نی من به همراه جدول وضعیت بارداری

بیوگرافی نی نی من به همراه جدول وضعیت بارداری :   وضعیت ویار................................. دو ماه اول خوب...از ماه دوم تا ششم خیلی حالم بد بود ...     غذاهای مورد علاقه..................... فقط ماست...سوپ ...چای شیرین با نان...گوشت... اکثر میوه های شیرین مثل موز...وهرنوع غذای شیرین     غذاهای که دلم نمیخواست........... برنج تا دوماه...گوشت مرغ ...پرتغال ...وهرچی خوراکی وغذای ترش     زیرزبونی ها................................. فقط وفقط انواع واقسام شکلات...که هر پنج یا ده دقیقه زیرزبونم ...
4 مرداد 1391

عکس آخرین سونوگرافی ساراکوچولو:

عکس آخرین سونوگرافی ساراکوچولو:   سلام نفس مامان ...امروز چهارمین روز ماه مبارک رمضان ومن ازدیروز دیگه نمیتونم روزه بشم بخاطر تو گل عزیزم...راستی دیروز رفتم مرکز بهداشت برای چکاب ....گفتن حال هردومون خوبه ولی فقط بیشتر مواظب کم خونی باشم که دوباره برنگرده....ا ز ته قلبم دعا میکنم که مشکل کم خونی حل بشه واز همه دوستان التماس دعا دارم توی ماه مبارک رمضان برام دعا کنن که کوچولوی نازنینم دچار مشکل نشه برای کم خونی من... راستی امروز رفتم آخرین سونو گرافی نه ماهگی انجام دادم...دکتر مهربون آقای جاویدی گفتن که حالت خوبه وضربان قلبت هم خوب میزنه وتشخیص جنین که قبلا کمی مشکوک به دختر بود حالا واقعا دختره... خیلی خوشحال ...
4 مرداد 1391

پایان 34هفتگی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام... امشب شب 23تیرماه 91است وهوا تابستانی وگرم... واینکه کوچولوی من رفت توی پایان 34 هفتگی  و ورود  به نه ماهگی یعنی تا  چهارهفنه دیگه انشالله بهشت زمینی من به دنیا میاد ومن بزرگترین جشن زندگی ام رابا ورودش میگرم...نمی دونم نوازدمن به کی میره یابهتربگم  شبیح من میشه یاباباش ولی فقط فقط از ته قلبم براش دعا میکنم صحیح وسلامت به دنیا بیاد....الان که دارم وارد نه ماه میشم کارم شده کامل کردن سیسمونی وتاحالاکلی خرید کردم ودر پست بعدی حتما عکس سیسمونی که برای فرشته کوچولوم آماده کردم میزارم تووبلاگ....ودغدغه بعدی انتخاب اسم براش هست...چندگرینه مدنظرم هست اما مطمعن نیستم کدوم منا...
2 مرداد 1391

خاطرات به یاد ماندنی من:

خاطرات به یاد ماندنی من: خاطره اول: این عروسکها به غیر ازدوتا خرس بزرگ وکوچیک ازسمت چپ همه یادگاری های مرحوم دایی حمید جان هستن که برای من درسال 84 خریدشون...خیلی خوشحال شدم که منو بردبه یک مغازه عروسک فروشی وهرچی عروسک میخواستم برام خرید...خداوند انشالله بیامرزتش چون آدمی به دل پاکی اون ندیده بودم...من همه ی این عروسکها رونگه داشتم برای بچه ام وحتما درآینده براش تعریف میکنم که اینهاهدیه دایی جون به ماهست...! خاطره دوم: این عروسک من درسال 1383وقتی که برای اولین بار درعمرم به سفرمکه مکرمه رفته بودم از شهر مدینه خریدمش...واونوتا الان نگه داشتم وبا داشتن سه تا برادرزاده کوچولوکه آن موقع با هم زندگی میکردیم اصلام به د...
2 مرداد 1391